بهار عمر
نویسنده:
محمد مسعود
امتیاز دهید
رمانی (بیشتر شبیه خاطره نویسی) است انتقادی به شرایط اجتماعی-اقتصادی و سنتهای عقیدتی جامعه که نویسنده جابجا از طریق هنر ادبی و یا بیان صریح درباره شرایط جامعه و عقاید خرافاتی آن سخن میگوید و همچنین از عقاید شخصی خود درباره جامعه و زندگی سخن فراوان میگوید.
بیشتر
آپلود شده توسط:
mrezie67
1390/04/04
دیدگاههای کتاب الکترونیکی بهار عمر
دوست گرامی mrezie67
تا آ«جا که من متوجه شدم این کتاب قسمت دوم "گلهایی که در جهنم میروید " هستش لطفا" لینکش را آزاد کنید البته در صورت امکان.
گذشته حسرت و آینده چون سرابی بود
نبود لایق تفسیر و در خور تعبیر
نه زندگی که پریشان خیال و خوابی بود
براستی که ز دریای بی کران وجود
وجود ناقص ما فی المثل حبابی بود
سری بدست نیامد مرا ز رشته ی عمر
که سر به سر گرهی بود و پیچ و تابی بود
چه رازها که نگفتیم و بارها در دل
نهفته ماند چو گنجی که در خرابی بود
ز عمر طرف نبستیم جز در آن محفل
که همزبان قلمی، همنشین کتابی بود
ز تیرگی چو شبی زندگی گذشت و در آن
فروغ عشق و جوانی چو ماهتابی بود
بشستمی همه با آب دیده دفتر عمر
در آن اگر نه از آیین عشق، بابی بود
ز عمر دوره ی برجسته شباب "نسیم"
درست همچو حبابی، به روی آبی بود
علی صدارت (نسیم)
پی نوشت:
1.
ما همچو خسی بر سر دریای وجودیم
دریاست! چه سَنجد، که بر این موج خسی رفت؟!
هوشنگ ابتهاج
2.
انسان، دریای کوچکی است ایستاده در ساحل یک قطره ی بزرگ!
زنده یاد سید حسن حسینی